Thursday, August 29, 2002

تو چشات که نگاه می کنم چیز عجیبی نمی بینم. حداقل اون احساسی رو که ادعا می کنی من درک نمی کنم. چشات یه چیز می گن. لبات یه چیز می گنء یه چیز دیگه Type می کنی و یه جور دیگه ر�تار می کنی.
من باید چه کار کنم. از همه بدتر حر� اطرا�یان که هر کدومشون یه نظری می دن.
وقتی تو کا�ی شاپ جلوم می شستی و من نگات می کردم وقتی که هنوز نمی خواستیم که باور کنیم به درد هم می خوریم. اون موقع ها راحت تر بودی باهام. الان هم راحتی و می گی راحت تری ولی من باورم نمی شه.
من راحتی رو نمی بینم. من حس نمی کنم. من دلهره می بینم. من ترس می بینم. من شک می بینم.
شاید باشند از من بهترانی در اطرا�ت ولی قسم به عشقی که ادعایش می کنم دوستت دارم و دوستت خواهم داشت تا ابد ولی نه از اذل.

Wednesday, August 28, 2002

ديشب با چندتا از دوستان ر�ته بوديم شام بيرون. يه رستوران هندي توي خيابان م�تح - اردلان.
خجاي هعمه شماها خالي كلي خنديديم و خوش گذشت و من تازه حس كردم كه چقدر غذاي هندي دوست دارم.
راستشو بخواين مدتها بود رستوران درست و حسابي نر�ته بودم يعني هميشه با بچه ها يا مي ريم fast food و star burger و super star يا خيلي حال بديم به خودمون مي ريم يه پيتزا �روشي كه اوني كه من خيلي دوستش دارم دهكده است كه پيتراي ايتاليايي داره و جاش هم انتهاي گيشاست. خلاصه كه من تازه يادم ا�تاد رستورانهاي درست و حسابي چه جورين. اصلا لازم نيست عجله در خوردن بكوني چون كسي بالاسرت نايستاده كه تا بلند شدي بشينه جات. ضمنا موسيقي و محيط كاملا ساكت و جالب كه البته سكوتش رو ما شكونديم. !!! همه چيز عالي بود. آخرش كه اومديم حساب كنيم. طبق معمول صورتحساب رو تقسيم بر تعداد كرديم و سهممون رو گذاشتيم و اصلا يادمون نبود كه بابا اينجا كلاس داره ! بايد انعام درست و حسابي بدي. خلاصه پول رو كه داديم و داشتيم ميومديم بيرون ديدم يارو يه جورايي نگاه مي كنه. شصتم خبردار شد و گ�تم آقا اشتباه شده بديد من او صورتحساب رو درستش كنم. اونم داد و كلي قرقر كرد كه جووناي امروزي نمي دونم �هم و شعور ندارن و از اين حر�ا ؟!؟!!!!!!!
داشتم �كر مي كردم كه اگه انعام حقشونه چرا رو صورت حساب نمي كشن و اگه حقشون نيست چرا وقتي نمي دي بدهكارشون مي شي و يه جوري نگاهت مي كنند. !!!
خلاصه جاي خوبي بود و غذاش هم جالب اگه مي خواين بيشتر باهاش آشنا شين به اينجا سري بزنيد.
www.Hotelsafir.com

Tuesday, August 27, 2002

خوب تازه امروز تابستون من شروع شد!
آخه ديروز امتحان �يزيك 2 داشتم و به سلامتي بعد از n بار گر�تن و حذ� كردن و ا�تادن اين درس بس شيرين ، بالاخره پاس ميشه. اگه خدا بخواد. و البته استاد هم ياري كنه !!!!
خوب يكي به من قول داده اگه بالاي 15 بشم يه كارايي مي كنه ! بايد بره تدارك ببينه كه من �كر كنم بالاي 15 بشم !!‌

تازه ديروز �هميدم كه 5 شنبه روز مادر. اين ماه از اون ماهاست كه توش پره مناسبته. اين احسان متولد شده و چند تا ديگه ، حالا روز مادر هم كه ا�تاده توي همين ماه. ات�اقا تو همين ماه هم من ماشينم خراب شد و 40 هزار تومني خرجش كردم. خلاصه ايها الناس بدادم برسيد كه پولام ته كشيده! هي تنخواه ساختمونو خرج مي كنم و موقع خريد مصالح بايد پول قرض كنم. يا نسيه جنس ببرم.

پرستو نوشته من يه چيزايي مي نويسم كه بچه كنكوريها از درس خوندن ميو�تن. بابا مگه كنكور تموم نشد. !!!!! ديگه سال تحصيلي داره از راه مي رسه ، كنكور كجا بود !!!؟؟ چه مي دونم ما كه اصلا كنكور يادمون ر�ته. خلاصه من چيز بدي نمي نويسم كه. يه ذره عشق ، عشق مي كنم !!! ديگه موضوع هام همه تموم شده و نمي دونم چي بايد بنويسم. ديروز با نويد goolih داشتم چت مي كردم اونم موضوهاش ته كشيده. اينقدر ناراحت شدم كه نگو آخه من تازه وبلاگشو كش� كردم و ازش خوشم اومده هر روز مي رم سر مي زنم مي بينم همون ديروزيه !!!‌ بهش حق مي دم كه موضوع نداشته باشده چون خودمم ندارم !!‌ولي دلم مي خواد بنويسه. (چه خودخواه!) خلاصه ديروز مي گ�ت Goolih از بس مرد ديگه موضوع نداره !!!!!‌اينم از اون جمله هاش بود كه من خيلي حال مي كنم.

من وقت نكردم بنويسم اينجا ولي حتما شماها خوندين شماره جديد كاپوچينو رو.
من تو ص�حه اينترنت در مورد چگونگي رد يابي و شناسايي هكر نوشتم. اگه دوست داشتين بخونين.
راستي اگه موضوعي به نظرتون مياد در مورد اينترنت بگين تو رو خدا من در موردش مطلب بنويسم.
ممنون‌!

Monday, August 26, 2002

عجب دنياييه اين دنياي cyber. هنوز مطلبم رو اينجا publish نكردم موبايلم زنگ مي زنه كه مثلا �لان چيزي كه نوشتي توپ بود يا �لون چيز بد بود.
يكي زنگ زده مي گه غلط ديكته داري برو درستش كن !!!!!!!!

آدم جرات نداره اينجا آب بخوره. (مثلا)

يه دوستي دارم كه �رانسه زندگي مي كنه. انصا�ا در امر كامپيوتر بچه با اطلاعاتيه. البته برنامه نويس و اينجور چيزا نيست اونجا يه شركت VOIP داره.
خوب چون اونجا VOIP دارن و اين هم flatش تو همون ساختمون شركته يه خط اينترنت 512 داره و جينگول بازي زياد در مياره.
يه د�عه webcamش رو IP داده بود و آدرسش رو هم به دوستاش داده بود كه ببيننش. يعني هركي IP رو ميزد آقا رو ميديد.
بعد خودش هر وقت نمي خواست كسي ببيندش دوربين رو خاموش مي كرد. يه بار يادش مي ره دوربين و خاموش كنه و صبح هنوز از خواب بيدار نشده بوده تل�ن زنگ مي زنه و خلاصه گزارش كاملي از عملكرد آقا رو در هنگام خواب بهش مي دن !!!! شانس آورده حالا مجرده !‌!!! وگرنه كه ............

Sunday, August 25, 2002

دوست خوبم نوید یه آهنگه خیلی توپ گذاشته تو وبلاگش.
آهنگ Rain. راستش من با این آهنگ خیلی حال می کنم. دوران خوبی رو باهاش داشتم. انگار تمام ریتم آهنگ میره تو وجودم.
مخصوصا اونجا که می گه :
It's raining
It's pouring
The old man is snoring
Went to bad
And bumped his head
He couldn't get up in the morning

گاهی وقتها روزهای گذشته �قط یه خاطره می شن و آدم تو درگیری های روزانه اش اونا رو �راموش می کنه ولی با کوچکترین جرقه ای مثل یه عکس یا یه آهنگ دوباره بر می گرده به همون روزا.
As Long as we are together, who cares about the weather ?

Saturday, August 24, 2002

احتمالا دوست من بعد از خودند نظرهاي شما ، خيلي نظرش عوض شده و كلي خوش به حالش شده و جسارت پيدا كرده !!!!
آخه ر�ته به دختره گ�ته : مگه داداش دل نداره !!!!!!!!!!!!!!!

Wednesday, August 21, 2002

مي دونين بدترين �حشي كه يه دختر به يه پسر مي تونه بده چيه ؟!
حدس بزنيد. به نظر من اينه كه برگرده بهش بگه داداشي جونم.
آره احسان جون مي دونم كه مي دوني چي مي گم.
حالا مي گين چه جوري ، الان براتون توضيح مي دم.
آقا يه دختر رو دوست داره كه خيلي هم توپه. دختره هم داره پا ميده. هي هر روز روابطشون بهتر مي شه. خوب پسره به خيالش ديگه ردي�ه ديگه.
همين طوري كه پسره گوشاش دراز شده و دوستيشون ادامه داره. يه روز تو يه جمعي كه خيلي ها نشستند ، پسر و دختر و غريبه و آشنا.
ناگهان دختره بر مي گرده به پسره مي گه چه داداش خوبي هستي تو ؟!؟!؟!؟ اي واي. يعني هرچه رشته بودم پنبه شد !!!!!!‌
خودتون رو بگذارين جاي پسره انگار كه آب يخ رو از اون بالا مي ريزن رو سرش.

باز نگين كي اينو بهت گ�نه ها. به خدا اين حسي بود كه من تو چشاي يكي از دوستام ديدم وقتي يكي اين حر�و بهش زد.

Sunday, August 18, 2002

آقا اگه شما یه چیزی رو �همیدی که اصلا مطمئن نیستی که درسته یا نه , باید بیای به همه بگی ؟! باید آبروریزی کنی ؟!
نمی شه خیلی راحت بشینی با خود طر� صحبت کنی ؟!
آقا من از موضوعاتی که تو زندگیم می بینم , است�اده می کنم و میام اینجا می نویسم. این جرمه ؟! ؟! آقا من کسی رو کشتم ؟! اگه کشتم , خوب حتما دلم خواسته بکشم. به کسی چه ؟! مملکت خودش قانون داره. �وقش اعدامه دیگه.
بالاتر که نیست که.
من قاطیم . من دیوونه شدم . من �ردا امتحان �یزیک دارم . با این وضعیت من میا�تم. من می خوام راحت باشم. می خوام حر� بزنم. می خوام داد بزنم. می خوام اصلا بزنم. چی کار کنم ؟
تو کوچه حر� نزن. تو خونه حر� نزن. تو دانشگاه حر� نزن. تو بالشتت داد نزن. تو اینترنت هم حر� نزنم ؟! اینترنت مال منه. مال نسل منه. کسی هم نمی تونه یعنی علمشو نداره که جلوشو بگیره.
خودشون و کشتند بعد از یک سال تازه دارن ISP های معتبر رو معر�ی می کنند تا بیاد جا بیا�ته من که دیگه پیر شدم. مطمئنن پسرم هم راه جدیدی پیدا می کنه که حر�اشو راحت بزنه.
آقا ایرانیها بی جنبن. می گین نه ؟! خوب بگین نه ؟1 به من چه ؟
خودم جنبه آدما رو دیدم.
احسان جون حق داری , اینجا وبلاگمه و هر چی دلم بخواد توش می نویسم به هیچ کسی هم ربط نداره. مسئولشم خمودمم.
این همه من نوشتم داستانی که تعری� می کنم داستانه و ساخته �کر خودم بازم ملت چسبوندنش به من.
باید وردارم اسم وبلاگم و بگذارم تابلو.
نمی دونم دیگه چی بگم. خیلی عصبانی ام. من به قول شیده بیب نیستم که بیام اینجا حر�ای دل خودمو بنویسم که یه ملت بخونن. می رم می نویسم تو وبلاگ خصوصیم مثل بقیه.
اومدیم مثلا یه موضوع مهمی رو که خیلی ها بهش مبتلا هستند از جمله .... رو معر�ی کنیم که نگذاشتین. البته بازم می نویسم به کوری چشم عهجنبیها و �قط برای تو خواننده مهربانم.

Saturday, August 17, 2002

ما جراي ديروز رو كه حتما همتون شنيدين و خوندين. اگه نخوندين تو وبلاگ احسان لينكش هست.
يه ماجرايي اينجا مي نويسم. باز نگذارينش به حساب خودم ها. به خدا من اينا رو دور و روم مي بينم. �قط يه كم بيشتر دقت مي كنم.

به علت بی جنبگی ملت , داستان حذ� شد.!!!!!

Friday, August 16, 2002

سلام.
اگه شده موقع خواب دو خط هم بنویسم. می نویسم.
امروز احسان می گ�ت همه میان وبلاگ منو می خونن , چون توش همه چیزو می نویسم. مخصوصا که از جلسات کاپوچینو. آقا اگه منم بنویسم چی میشه؟!
امروز جلسه کاپوچینو بود. و بر عکس ه�ته پیش خیلی عالی بود و کلی خندیدیم. خیلی خوش گذشت. من 3 ه�ته بود این جوری نخندیده بودم. یه جا که اصلا نیما ولو شد ک� زمین.

یه بحثی شد , ملت به احسان گ�تند چرا همه چیو تو وبلاگت می نویسی. گ�ت وبلاگ خودمه. هر چی دلم بخواد توش می نویسم. این حر� رو من بارها از احسان شنیدم. از خیلی های دیگه هم شنیدم.
امروز داشتم �کر می کردم که واقعا آدم مختاره که هر چی می خواد بنویسه !؟
یعنی من وبلاگ نویس هر چی می خوام بنویسم ؟! نیمشه که. همه چیزدنیا میریزه بهم. من شاید بیام بگم امشب با بابام دعوام شد (که شد) ولی نمیام بگم که مثلا �لان وبلاگ نویس یا �لان کس که تو دنیای وبلاگرها ملت می شناسنش �لان کار بد و کرد یا �لان خلا� رو کرد. چون �کر می کنم اینجوری شخصیت طر� بین کاربران اینترنتی خورد میشه. همونطور که نمی رم به همسایمون بگم با بابام دعوام شده. خلاصه که اجتماع اینترنتی هم شده مثل اجتماع خیابونی. همونطوری که اونجا یه چیزایی رو باید رعایت کرد. اینجا هم نباید هر چیزی رو گ�ت.

اون از بحث جدی.
حالا بگذارین بگم از درد دل .........
چند وقته بد جوری قاطی کردم. زندگی شخصیم داره با زندگی اجتماعی (کاری) قاطی میشه. امشب سر همین با بابام دعوام شد. صبحها که سر ساختمونم. شبها هم یا جلسه کاپوچینو است یا دنبال گر�تن قرار داد از ..... یا نشستم پای کامپیوتر و دارم برنامه می نویسم. خلاصه که همه تو خونه از دستم ناراحتند. از یه طر� دیگه , همه چیز برام عادی شده. چیزهایی که چندی پیش خیلی برام مهم بودند (مثل عشق) الان خیلی برام پیش پا ا�تادست. یاد حر� مدیر کارخونه ای که توش کار می کردم ( که ات�اقا خیلی هم آدم مو�قی بود) ا�تادم , می گ�ت : رکن اول زندگی هر مرد کار و شغلشه. من همیشه باهاش مخال� بودم. دارم حس می کنم که الان اینجوری شدم. اصلا دیگه وقت نمی کنم به عشق و عاشقی �کر کنم. اصلا وقت ندارم بخوابم چه برسه به عشق و عاشقی. البته از امشب که این کد نویسی کاپوچینو تموم شده �علا بی کار می شم ولی خیلی بده که تو یه دوره زمانی از همه چیز باز می مونم و با کارم حال می کنم و از اینکه ساعتها وقت می گذارم روش لذت می برم. اونقدر لذت می برم که حاضر نیستم برم مهمونی. پشت کامپیوتر بیشتر بهم خوش می گذره تا مهمونی و سینما و ....
یکی بهم گ�ت خیلی یخ شدی. خیلی جدی شدی. خیلی بی روح شدی. خودم دارم حس می کنم که شدم. چی کار کنم ؟ من دلم نمی خواد مثل خیلی از مردا برم سر کار و بیام خونه و بخوابم. دوباره صبح برم سر کار.
من می خوام از زندگی خصوصیم لذت ببرم. دلم می خواد از تو خونه بودن لذت ببرم. یعنی مو�ق می شم ؟!

Thursday, August 15, 2002

شرمنده.
به خدا می نویسم.
مثل اول می نویسم.
ولی تو رو خدا خواننده وبلاگ من بمونین. (یه خورده التماس که چیزی از آدم کم نمی کنه)
من همش �کر می کردم تابستون می شه وقت می کنم اینجا بنویسم.
دیدم نه بابا. معلوم شد در طول سال تحصیلی هم اگه اینجا می نوشتم برای �رار از درش خوندن بوده که بهونه داشته باشم بگم کار داشتم , داشتم وبلاگ می نوشتم , نتونستم درس بخونم.
ولی از �ردا می نویسم. هر روز.
به شرطی که شما هم نظر بنویسید.

Tuesday, August 13, 2002

یکی می گ�ت می خواهیم این ه�ته بترکونیم ؟؟!؟
چیو ؟!
دنیای اینترنتو دیگه. عجب !!!!!
بله , این ه�ته بهترین شماره مجله کاپوچینو در اومد. مصاحبه که یه شاهکاره. مصاحبه با ابراهیم نبوی.
هر کسی سعی کرده در ستون خودش و مطلب خودش بهترین باشه.
من هم سرویس های VOIP رو معر�ی کردم و اینکه چرا مخابرات اینقدر با این سرویس مخال�ت می کنه.
حتما بخونید.
کاپوچینوی داغ

Sunday, August 11, 2002

سلام ,
می دونم خیلی وقته که ننوشتم. ولی خوب خیلی درگیر بودم.
راستشو بخواین با تشویق های پی در پی احسان مجبور شدم برم PHP بخونم و با MYSQL برنامه بنویسم. من که تا حالا هیچ سایت ایرانی رو ندیدم که از PHP و Database است�اده کرده باشه.
به هر حال دارم می نویسم. قرار به زودی سایت کاپوچینو به صورت PHP در بیاد.
به همین خاطر نمی رسم زیاد بنویسم.
راستی یه وبلاگ توپ راه ا�تاده به اسم سردبیر : عمه ام

Tuesday, August 06, 2002

کاپوچینو چاپ شد !
نحوه نصب و راه اندازی zonealarm رو توش توضیح دادم.

Saturday, August 03, 2002

دیشب ر�تیم �یلم ارت�اع پست.
جدا که عالیه. حتما ببینینش.
نمی دونم چرا دیگه نمی تونم مثل گذشته بنویسم.

Thursday, August 01, 2002

هر روز صبح از خواب بیدار می شم. هر روز می رم سر ساختمون. هر روز کلاس دارم و میرم دانشگاه. هر روز عصر میام خونه. هر روز عصر بی حوصلم. هر روز عصر کرخم. هر روز عصر حوصله جواب دادن به سوالای بابامو راجع به ساختمون (که تمام وقت از صبح توش بودم و حالا دیگه ازش خسته شدم) رو ندارم. اگه تو هم نبودی , دیگه همه چی یکنواخت می شد.
حالا یه ه�ته رو همینجوری کشوندم تا بشه جمعه. آیا این جمعه هم مثل جمعه های دیگه می گذره. جمعه پیش که خیلی حال داد. تا ببینیم این ه�ته چه می شود.